وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

حال و روز بد این روزهای خودم

از حال بد خودم بگم تنها یک روز بعد از دست دادن پدر عزیزم حالم بسیار بد شد و دکتر احتمال زایمان زودرس بهم داد و استراحت مطلق حتی قدرت راه رفتن هم نداشتم سعید و سهیل به زور تا مطب دکتر میبردن و میاوردن و آمپول و سرم و استراحت مطلق اما دوایی به درد دل ماتم زده من نداشت و کار به بیمارستان کشید ناگفته نمونه از زحمات پسرعمم باید تشکر کنم که سنگ تمام گذاشت حال من به روزی رسید که دیگه خون بالا میاوردم و هیچ امیدی به زنده بودن خودم و فرزند کوچولوم نداشتم. اما حال مادرم از من بدتر شد و کار اونم به بیمارستان کشید ناگفته نمونه آنفولانزای بسیار شدیدی که گرفتیم ویروسی بود و همه مبتلا شده بودیم حال بد مامان باعث شد ی کم به خودم بیام و به خاطر اونا هم...
30 دی 1398

دی 98

برای روحیه دادن به امیر تصمیم گرفتم دوباره مهد رفتن رو بعد از بیست روز تعطیلی برقرار کنم که حداقل با مراسم جشن تو مهد کودک ی کم امیر از حال و روز این روزهای بد خونه جدا شه و روحیش عوض شه متاسفانه حال خوبی برای گرفتن عکس نداشتم ولی کلی مراسم قشنگ تو مهد داشتی و با دوستات بهت خوش گذشته بود ...
29 دی 1398

آخرین هدیه پدرم برای امیر

با وجود اینکه روزای آخر حال پدر اصلا مساعد نبود ولی طبق خواسته خودش کارت بانکیش رو به من داد و برای امیر یک ماشین خیلیل قشنگ تهیه کردم کادو کردم و کنار تخت پدر گذاشتم بعد پدر امیرعلی رو صدا زد و بهش ماشین رو داد در آغوشش گرفت و بوسش کرد امیر از خوشحالی جیغ میزد و تند تند پدر رو میبوسید و گفت ماشین فرمان دار آخ جون. آخ چقدر دلم تنگه برات پدر ...
6 دی 1398
1